Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین، رقص خرمن داستان برنج از نشای آن‌در شالیزار تا آمدنش بر سفره است و امروز فقط کسانی آن ‌را از نزدیک دیده‌اند که پا به سن گذاشته‌اند. گل‌آقا شفیعی که در این تصاویر به نمایش خرمن‌کوبی به شیوه‌ای کاملا قدیمی می‌پرازد، از معدود کسانی است که رقص خرمن را از گذشتگان آموخته و آن ‌را همچنان زنده نگه داشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

برادران صابری هم که یکی سرنا می‌نوازد و دیگری دهل می‌زند، او را همراهی می‌کنند/  عکس بالا: کیان امانی

تنها قهوه‌خانه روستای «بیجارسر» نسبت به کوچکی‌اش شلوغ است. چهار جوان روی تخت بیرونی آن نشسته‌اند و پرسروصدا و با هیاهو  دبرنا  بازی می‌کنند. پیرمردی روی تک‌صندلی داخل قهوه‌خانه نشسته، قلیان خود را چاق می‌کند و صاحب قهوه‌خانه هم گوشه‌ای چای می‌نوشد. هنوز ظهر نشده و ساعتی به وقت ناهار مانده و احتمالا برای اینها که در قهوه‌خانه نشسته‌اند دیگر کاری برای انجام دادن نیست؛ اواسط مهرماه است و خیلی‌ها پس از یک‌سال سخت کاری، خرمن‌شان را برنج کرده‌اند و حالا مانده تا برنج سفیدشان را در بازار بفروشند؛ همچون پدران‌شان. گرچه در این موقع سال وقت خرمن‌کوبی تمام شده اما هنوز هم می‌توان عده‌ای را در گوشه و کنار روستاها در حال کار دید تا زودتر محصولشان را به نتیجه برسانند و همراه بقیه به جشن پایان برنج‌کاری بروند؛ جشنی که قرار است امروز برگزار ‌شود.  

گل‌آقا مشغول نمایش تمیز کردن خوشه‌ها از دانه‌های برنج است. قدیمی‌های گیلان پس از خرمن‌کوبی، این چوب را روی خوشه‌ها می‌سابیدند تا دانه‌های مانده در خوشه از آن جدا شود خوشه‌چین خرمن عشق

باران ساعتی است که نم‌نم می‌بارد ولی این دلیل نمی‌شود که تا چند لحظه دیگر تبدیل به رگباری تند نشود. در شمال کشور، به هیچ‌وجه نمی‌شود درباره این چیزها مطمئن بود. یکی از جوان‌های نشسته در قهوه‌خانه می‌گوید: «باران برای برنجکاران، هم نعمت است و هم زحمت و اگر به موقع و به اندازه نباشد، محصول از بین می‌رود.» البته  پس از خرمن‌کوبی دیگر خطری متوجه کشاورزان نیست و این اضطراب به فصل درو بازمی‌گردد.

اوایل تیرماه سال‌جاری که برای دیدن دروی خرمن به روستاهای اطراف شهر شفت رفتم، کشاورزانی را دیدم که مدام پیگیر وضعیت آب و هوا و زمان بارش باران بودند. بارش باران زمانی که هنوز خوشه‌ها، درو نشده آسیب چندانی به محصول نمی‌زند اما کافی‌ است تا باران به محصول درو شده بخورد تا برنج مرغوبیت‌اش را از دست بدهد. محصول یکی از جوان‌ها که روی سکوی قهوه‌خانه نشسته به همین بلا دچار شده.

او می‌گوید: «امسال زود محصول‌ام را درو کردم اما باران به انبار خرمن‌ام زد و قسمتی از محصول‌ام را از بین برد.» آن‌یکی از باران بی‌وقت گله ندارد و دردش از چیز دیگری است؛ «بد و خوب هوا که فرق نمی‌کند. مسأله تسطیح زمین است. زمین‌مان را اگر صاف کنند، وضعمان خیلی بهتر می‌شود». اودرست می‌گوید؛ مکانیزه شدن برنجکاری باعث کم شدن هزینه‌ها می‌شود و تا زمین مسطح نباشد، امکان حضور ماشین‌آلات کشاورزی وجود ندارد. این موضوع را زمانی‌که به شالیزارهای اطراف شهر شفت رفته بودم، یکی از کشاورزان می‌گفت؛ «زمین‌های ما پله پله است و وقت درو، نمی‌توانیم از تیلر استفاده کنیم و کار را سریع تمام کنیم، برای همین هم مجبوریم کارگر بگیریم». در میان مزارع اطراف شفت، تنها به یک شالیزار برخوردم که در قسمتی از زمین با تیلر کار درو را انجام می‌داد. در بقیه مزارع زن و مرد زیر آفتاب تابستان داس‌ در دست، دسته دسته خوشه‌ها را می‌بریدند و گوشه‌ای می‌انداختند تا آخر سر همه را یک‌جا بار الاغ یا تراکتور کنند و به خانه ببرند.  

بحث جوان‌ها در قهوه‌خانه زیاد امیدوارکننده نیست. یکی از آنها می‌گوید که دیگر برنجکاری سودی ندارد؛ «مشتری پیدا نمی‌شود. این همه خرج می‌کنیم، این همه کار می‌کنیم تا برنج به عمل بیاید اما حتی خرجی هم که برایش کرده‌ایم پس نمی‌دهد». آن یکی که مدتی است در زمین خود درخت صنوبر کاشته تا بعد از پنج سال چوبشان را بفروشد، می‌گوید: «درآمد مسافرکشی بیشتر است». از پیرمرد صاحب قهوه‌خانه که استکان چایش را سر می‌کشد، می‌پرسم انگار اینجا همه خرمن‌هایشان را کوبیده‌اند. جایی سراغ نداری تا بتوانم خرمن‌کوبی را ببینم، او هم می‌گوید: «برو خانه مرادی، صبح که دیدمش مشغول بود».

حالا برنج سفید از شلتوک‌ها (دانه‌های برنج) خارج شده و گل‌آقا آنها را روی سینی، باد می‌دهد تا اضافات را از آن خارج کند دم‌سیاه، هاشمی، کاظمی

خانه حبیب مرادی در روستای «شادنشین» است؛ روستایی کوچک که همه در آن برنجکارند. او همراه همسرش و سه کارگر، در حیاط خانه مشغول خرمن‌کوبی است. مرادی نزدیک به یک هکتار زمین دارد که به گفته خودش، از آن، حدود یک تن و ۴۰۰-۳۰۰ کیلو برنج درمی‌آید.

او در زمین خود فقط برنج «هاشمی» می‌کارد و می‌گوید برنج «دم‌سیاه» که کیفیت بهتری دارد در این منطقه جواب نمی‌دهد؛ «اینجا خیلی‌ها برنج‌هاشمی و «علی کاظمی» می‌کارند چون کوهپایه است و آبش سرد.» از مرادی می‌پرسم که چرا اسم برنج‌ها علی کاظمی و ‌هاشمی است که او نکته جالبی را تعریف می‌کند: «علی کاظمی از اهالی اطراف روستای سنگر بوده و این برنج را خودش به‌عمل آورده. ‌هاشمی را نمی‌دانم چه کسی بوده ولی اسم‌گذاری این‌طوری است که مثلا من که ‌هاشمی می‌کارم، برنج‌هایی خودرو هم بین اینها درمی‌آیند که نمی‌دانم از کجا می‌آیند؛ اگر من اینها را بچینم و مثلا بشوند پنج کیلو، بعد بکارم و به‌ عمل بیایند، برنج جدیدی تولید می‌شود که این برنج به اسم من نام‌گذاری می‌شود».

دستگاه خرمن‌کوب روشن است و مردی پشت آن ایستاده و ساقه‌های برنج را داخلش می‌ریزد. مردی هم درگوشه‌ای دسته‌ها را چندتا چندتا به هم می‌بندد. همسر مرادی سر کیسه‌ها را گره می‌زند و زن مسنی هم مشغول بسته‌بندی ساقه‌هاست. مراحل کار را از حبیب مرادی می‌پرسم و او هم توضیح می‌دهد: «اول ساقه‌های برنج را داخل خرمن‌کوب می‌کنیم تا جوها  یا شلتوک‌ها که همان دانه‌های برنج هستند،  از آن جدا شوند.

بعد سرچین‌ها (کاه‌ها) ‌ی آن‌ را بسته‌بندی می‌کنیم تا در زمستان غذای دام‌ها شوند. سپس ساقه برنج‌ها را فکه می‌کنیم (دسته کردن ساقه‌ها) ‌ تا با آنها سقف خانه‌مان را فکه‌سر (پوشش) کنیم. آخرش هم دانه‌های جو را در کیسه‌ می‌ریزیم و می‌بریم کارخانه برنج‌کوبی تا برنج‌ سفید را از آن جدا کنیم». دستگاه خرمن‌کوبی خانه مرادی بسیار کهنه و قدیمی است. او حسرت داشتن یک کمباین را دارد؛ «کمباین خیلی راحت است. خودش جوها را جدا می‌کند و کاه‌ها را بسته‌بندی می‌کند. ولی ما پول کرایه آن‌را نداریم». از او سراغ جایی را که با کمباین درو می‌کنند را می‌گیرم و او نشانی خانه رحمانی را می‌دهد.

جاده، مشرف به مزرعه رحمانی است و درست از بالای آن رد می‌شود. مسعود رحمانی که صاحب خرمن‌هاست بالای تپه‌ای که از ساقه‌های برنج درست شده ایستاده و بسته بسته ساقه‌ها را به پایین پرت می‌کند تا یکی از کارگران، ساقه‌ها را به کام تیغه‌های برنده کمباین فرو دهد. از آن طرف دستگاه، بسته‌هایی منظم و مرتب بیرون می‌آیند که همان ساقه‌های خرد شده برنج هستند. حبیب مرادی در روستای شادنشین به ما گفته بود که این ساقه‌ها را فکه می‌کند تا از آنها برای انبار، سقفی بسازد. اما کمباین چنان این ساقه‌ها را خرد و کوچک کرده که دیگر به این کار نمی‌آیند و فقط می‌توانند غذای گاوها شوند. کار که تمام می‌شود، مسعود رحمانی کیسه‌های دانه‌ برنج را می‌شمارد؛ ۲۸ کیسه است.

به گفته خودش اگر اندازه هر کیسه را حدود ۶۰ کیلو در نظر بگیریم، حدود ۱۷۰۰ کیلو دانه برنج به دست آمده که آخر سر در کارخانه برنج می‌شود حدود ۸۰۰ کیلو برنج سفید. البته همه این کیسه‌ها هم نصیب صاحب مزرعه نمی‌شود چراکه از هر ۲۰ کیسه دانه برنج، یکی برای کرایه کمباین است و به صاحب این ماشین می‌رسد.  

دو قدم مانده به طبخ

خرمن‌کوبی آخرین مرحله قصه پررنج برنج نیست. هنوز مانده تا برنج آن چیزی شود که سر سفره‌ها می‌آید. بعد از خرمن‌کوبی آخرین دانه‌های برنج باید به کارخانه برنج‌کوبی بروند. در گذشته جداسازی تمام خالصی‌ها و ناخالصی‌های برنج توسط برنج‌کوبان سنتی و دستی انجام می‌شد. اما امروز دستگاه‌های مدرنی جای آن ‌را گرفته که سرعت کار را تا ده‌برابر افزایش داده است. نزدیک‌ترین کارخانه برنج‌کوبی به ما، کارخانه برنج‌کوبی عدالت است. اولین چیزی که در کارخانه به چشم می‌آید صف طولانی کیسه‌های شلتوک است که اهالی روستا برای تبدیل به برنج سفید آورده‌اند و حالا  وقت آن رسیده تا در این کارخانه به برنج آماده طبخ تبدیل شوند. صف کیسه‌ها اما کند پیش می‌رود.

ظاهرا اینجا نسبت به دستگاه‌های جدید، کارخانه‌ای سنتی به حساب می‌آید و به همین دلیل سرعت کار کم است. در کارخانه، شلتوک‌ها را درون مخزنی که زیر آن آتشی روشن است و به آن انبار خشک‌کن می‌گویند می‌ریزند تا ظرف مدت ۴۸ ساعت کاملا خشک شوند.

کیسه‌های صاحبان شلتوک‌ها هم روی آنها گذاشته می‌شود که معلوم شود این شلتوک‌ها مال چه کسی است. بعد از آنکه شلتوک‌ها کاملا خشک شد، آتش را خاموش می‌کنند و آنها را باد می‌زنند تا سرد شوند. پوست شلتوک‌ها که کنده شد، آنها را از دستگاه سفیدکننده برنج عبور می‌دهند و برنج‌های سفید، روی الکی ریخته می‌شوند تا برنج‌های خرد شده که خودشان به آنها نیم‌دانه می‌گویند از سالم‌ها جدا شوند و هر کدام درون کیسه‌ای جدا ریخته شوند.

معمولا برنج‌های نیم‌دانه را خود اهالی استفاده می‌کنند و سالم‌ها را می‌فروشند. جالب است که هیچ چیز در تمام این مراحل دور ریخته نمی‌شود؛ حتی پوست شلتوک‌ها. اضافات و پوست دانه‌های برنج از طریق دریچه‌ای به خارج از کارخانه سرازیر می‌شوند تا اهالی، آنها را در زمستان زیر گاوهای خود بریزند تا دام‌هایشان روی زمین سرد ننشینند. ناهار را در شهر شفت در رستوران «طوافی» می‌خوریم تا طعم برنج ایرانی را بچشیم.

صاحب رستوران که اینجا را به اسم  خودش نامگذاری کرده، برنج مصرفی رستوران را از دو هکتار زمین خودش تامین می‌کند؛ «خودم می‌کارم و خودم هم اینجا می‌پزم. برنج خودم است، ‌هاشمی اعلا». جالب است که نان محلی گیلانی‌ها که نان برنج و نان زردرنگ «لاکو» از معروف‌ترین آنها هست هم نه از گندم که از برنج درست می‌شود. برنج برای آنها همه‌چیز است و خوردن آن با ماهی سفید تازه دریای خزر برایشان بهترین غذاست. ساعت نزدیک به دو بعدازظهر است. زمان زیادی تا جشن خرمن باقی‌نمانده است؛ یعنی همان جشنی که گیلانی‌ها در قدیم به شکرانه یک‌ سال زراعی برگزار می‌کردند و چندسال است که سازمان میراث فرهنگی متولی برگزاری آن شده است.

جشن پایان رنج

رسیدن به دانه‌های سفید برنج چنان برای مردم برنجکار شادی‌آفرین بود که در آخرین روز خرمن‌کوبی، به شکر و برای خوشحالی، صدای خرمن‌کوب‌ها و مشقت کار مزرعه تبدیل به آوای سرنا و شعف جشن می‌شود. جماعت برنجکار حوالی شهرستان شفت،  همه به میدان اصلی روستای «احمدسرگوراب» آمده‌اندحتی پیرمرد قهوه‌چی بیجارسر هم آمده تا دیدنی‌ها و شنیدنی‌های امروز او را به یاد گذشته‌اش بیندازد.

یادم می‌آید که به ما گفته بود مدت‌هاست صدای سرنا را بعد از خرمن‌کوبی نشنیده است. صندلی‌ها را چیده‌اند و روبه‌رویشان جایگاهی درست شده و مردم آماده مراسم جشن خرمن‌ هستند. ناصر وحدتی – خواننده محلی گیلان – که دیگر پای ثابت تمام جشن‌های گیلانی‌ها شده، به جایگاه می‌رود و ترانه‌های گیلکی را با شور و شوق می‌خواند. او که از جایگاه پایین می‌آید، مراسم شروع می‌شود.

مراسم‌های سنتی استان گیلان پیوندی نزدیک با کار و زندگی‌شان در گذشته دارد؛ مردمان ورزیده گیلان سوارکاری می‌کنند، برنج می‌کارند و حرمت نعمت خدا را نگه می‌دارند. مراسم‌شان هم ریشه در همین‌ها دارد. ابتدا نمایش عروس گولی اجرا می‌شود، نمایشی که به نبرد بهار و زمستان می‌پردازد و نوید آمدن سال زراعی جدید را می‌دهد. نمایشی که گزارش مفصل آن، در شماره پیشین (سوم) ویژه‌نامه سرزمین منتشر شد. نمایش با اسب، لافندبازی و کشتی گیله‌مردی هم که اجرا می‌شود حالا نوبت به رقص خرمن می‌رسد، نمایشی که ربط مستقیم به برنج و خرمن پیدا می‌کند.

پیرمرد قهوه‌خانه بیجارسر همچنان در ردیف اول نشسته و برنامه‌های مراسم را دنبال می‌کند. انگار خاطرات زیادی را به‌یاد آورده. اما سابقه جشن شکرگزاری محصول در ایران به زمانی بسیار پیش‌تر از خاطرات پیرمرد بازمی‌گردد. در گاه‌شمار ایران باستان جشن خرمن روز ۱۶ مهرماه بود و ایرانیان همه‌ساله پس از فراغت از کار برنجکاری در این مراسم که جشن شکرگزاری به درگاه خداوند است، حاضر می‌شدند و از خدا به خاطر ارزانی داشتن این محصول قدردانی می‌کردند تا سال زراعی بعد هم خوب و پربرکت باشد.  

درست است که برنجکاری برای گیلانی‌ها پرزحمت است اما وقتی به نتیجه می‌رسد قرار است تا خستگی کار را از تن آنها بیرون کند گل ‌آقا گل می‌کارد 

موسیقی محلی فضا را پر کرده و سیدگل‌آقا شفیعی نمایش خرمن را اجرا می‌کند؛ لگنی را به هوا پرت می‌کند و از خدا طلب باران می‌کند، بعد شکر به‌جا می‌آورد و با دو چوب نمایش شخم‌زدن زمین را اجرا می‌کند، بعد بیلی را برمی‌دارد و مثلا زمین را کرت‌بندی می‌کند. بعد نشاء را به صورت نمادین می‌کارد و پس از آن با دست‌های خود زمین را می‌جورد و علف‌های هرز را وجین می‌کند.

بعد با چوب قدیم خرمن‌کوبی، به شیوه سنتی نمایش خرمن‌کوبی را اجرا کرده و سپس ساقه‌های برنج را با یک چوب تمیز می‌کند. حالا برنج‌کوبی تمام شده و او برنج‌ها را روی یک سینی پاک می‌کند. سپس روی سینی شمعی روشن می‌کند و گیاه شمش را کنار آن می‌گذارد و سینی را روی سر می‌گذارد و با دو چوب در دست می‌رقصد و خدا را شکر می‌کند. گفته می‌شود که شمع، نماد روشنایی و گیاه شمش، نماد سرسبزی گیلان است.  
«آن زمان این‌طوری بود.

چوب می‌زدیم به خوشه تا دانه برنج دربیاید، دستگاه که نبود. ماشین نبود که، عروس می‌آوردند با اسب.» سیدگل‌آقا که اجراکننده رقص خرمن است این را به ما می‌گوید. او مدت‌ها در تالش زندگی کرده و این رقص را از همان‌جا یاد گرفته و حالا جزو معدود کسانی‌ است که این نمایش را سینه به سینه به ارث برده و آن ‌را زنده نگه‌داشته است؛ «باید ۸۰ را داشته باشم، دیگر دارم پیر می‌شوم.» 

گل‌آقا تنها فرد نمایش رقص خرمن نیست. او در اصل عضو گروهی‌ است که شامل دو نوازنده سرنا و دهل می‌شود. سرپرست این گروه هم مرد میانسالی‌ است که وقتی نوجوان بوده، این مراسم را از نزدیک دیده. قنبرزاده از آن روزها می‌گوید: «آن‌موقع‌ها سه نفر این رقص را انجام می‌دادند؛ یک نفر که مرد پا به سن گذاشته‌ای بود و همین کارهایی را می‌کرد که گل‌آقای شفیعی کرد، دو دختر بچه هم کنار دستش بودند و او را همراهی می‌کردند و مثلا با او زمین را کرت‌بندی می‌کردند یا نشا می‌کاشتند.»

اعضای دیگر گروه دو برادر نوازنده‌اند و هر دو این‌کار را از پدر به ارث برده‌اند. حسین صابر که برادر کوچک است و به گفته خودش ۷۰ سال را دارد، می‌گوید: «جوان‌ها اُرگ دوست دارند. نفس من را یاد نمی‌گیرند. من آخر نباید نفسم قطع شود. دائم بازی می‌کنم و فوت می‌کنم و نفسم را تو می‌دهم و صدا درمی‌آورم.» 

 آقاقنبر هم که ده سالی از برادرش ‌حسین‌آقا بزرگ‌تر است، می‌گوید؛ «من تا سال‌ها کارگری می‌کردم. بعد از انقلاب بود که حسین من را به این کار آورد. من ساز نمی‌زنم، دهل می‌زنم. از همان بچه‌گی روی تختی چیزی با چوب می‌زدم و علاقه داشتم. حالا روی کوزه گلی پوست سر گاو را می‌کشم که صدای خوبی دارد.»

و باز هم رنج برنج

جشن خرمن به شادی و خنده برگزار می‌شود اما واقعیت این است که امسال برنجکاران زیاد خوشحال نیستند. این را وقتی می‌فهمم که به قهوه‌خانه‌ای می‌روم تا خستگی درکنم و پای صحبت‌های کشاورزان می‌نشینم. «پارسال توانستم ۲۰۰ کیلو برنج بفروشم ۷۳۰ هزار تومان، امسال ۴۰۰ کیلو برنج دارم که حتی یک کیلو هم هنوز نفروخته‌ام. من باید بچه‌هایم را ببرم مدرسه، کیف می‌خواهند، کتاب می‌خواهند، نبرم؟» لازم نیست به این سؤال جواب بدهم، خود منوچهر زرندی هم این سؤال را برای گرفتن جواب نمی‌پرسد. به من می‌گوید تا شاید بتوانم صدایش را به گوش کسی برسانم.

او کشاورز است و کاری غیراز برنجکاری ندارد؛ «برنج‌های بی‌کیفیت وارداتی که قیمتشان هم ارزان است، تمام بازار را پر کرده و برنج خودمان که در تمام دنیا خواهان دارد روی دست کشاورزان مانده. من ۵۰۰ هزار تومان از بانک کشاورزی وام گرفته‌ام و باید پول و سود آن‌را پس بدهم، ولی به خدا ندارم. چه‌کار کنم؟» باز هم جوابی از من نمی‌خواهد. در راه شالیزارها روستا به روستا که می‌گشتیم، بارها تابلوهای فروش زمین را دیده بودم و حالا جوابش را می‌دانم، پیرمرد قهوه‌خانه بیجارسر هم که آن‌طرف‌تر نشسته و انگار فکر مرا خوانده، می‌گوید: «کشاورزها زمین‌ها را می‌فروشند و ماشین می‌خرند تا مسافرکشی کنند. ما قشر زحمت‌کشی هستیم که درآمد کمی به دست می‌آوریم.»

در راه بازگشت، مسافران زیادی را می‌بینم که یا آمده بودند در جشن خرمن شرکت کنند یا از طبیعت زیبای گیلان لذت ببرند. اما شاید خیلی از آنها ندانند که برنج همزاد رنج است، و بدتر از آن شاید برای بسیاری از آنان فرقی نکند که سر سفره‌هایشان برنج ایرانی باشد یا برنج‌های وارداتی. هرچند با تمام این اوصاف با وجود نابسامانی‌ها هنوز می‌شود در چهره‌های مصمم کشاورزان گیلانی امیدواری به کاشت و داشت و برداشت برنج در سال آینده را دید. آنها به آسانی برنج را رها نمی‌کنند، حتی اگر سال دیگر گل‌آقایی نباشد تا رقص خرمن را برای آنها اجرا کند.

کد خبر 762371 منبع: سرزمین من برچسب‌ها فرهنگ استان گیلان سفر - گردشگری برنج فرهنگ - میراث فرهنگی

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: فرهنگ استان گیلان سفر گردشگری برنج فرهنگ میراث فرهنگی کارخانه برنج کوبی ساقه های برنج دانه های برنج خرمن کوبی ساقه ها برنج سفید کیلو برنج گیلانی ها قهوه خانه جشن خرمن شلتوک ها کیسه ها تا برنج خوشه ها جوان ها برنج ها گل آقا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۱۲۲۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یونانی‌ها مشعل المپیک را به پاریس تحویل دادند

طی مراسمی که روز گذشته برگزار شد، یونانی‌ها مشعل المپیک را کمیته برگزاری المپیک ۲۰۲۴ پاریس تحویل دادند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در فاصله سه ماه مانده تا آغاز المپیک ۲۰۲۴ پاریس، بیست‌وششم آوریل مصادف با هفتم اردیبهشت، یونانی‌ها با برگزاری مراسمی در ورزشگاه پاناتینایکوس آتن، جایی که نخستین بار بازی‌های المپیک در تاریخ معاصر (۱۸۹۶) برگزار شد، مشعل المپیک ۲۰۲۴ را به کمیته برگزاری این مسابقات تحویل دادند. ورود به این مراسم رایگان بود و هزاران نفر در آن شرکت کردند.

پس از پایان سفر ۱۱ روزه مشعل المپیک در یونان، این مشکل توسط آنتیگونی نتریسمپیوتی المپین دوومیدانی یونان وارد ورزشگاه شد و سپس تحویل گابریلا پاپاداکیس، دارنده مدال طلا و نقره المپیک در رشته اسکیت شد و او نیز این مشعل را به بئاتریس هس دارنده مدال طلای شنای پارالمپیک فرانسه تحویل داد. به این ترتیب سفر و ماجراجویی مشعل المپیک در فرانسه آغاز شد.

در این مراسم هزاران تماشاگر و مقامات متعددی از جمله سر میانگ نگ نایب رئیس کمیته بین‌المللی المپیک، رئیس انجمن کمیته‌های ملی المپیک و عضو هیئت اجرایی کمیته بین‌المللی المپیک، رابین میچل رئیس کمیسیون هماهنگی IOC پاریس ۲۰۲۴ و IOC حضور داشتند.

تونی استنگوئه، رئیس کمیته برگزاری بازی‌های المپیک پاریس در این مراسم اظهار کرد: فرانسه آماده میزبانی از المپیک است و مشعل المپیک به‌زودی از طریق بندر مارسی به فرانسه خواهد رسید.

منبع: ایرنا

کد خبر 748411

دیگر خبرها

  • گرامیداشت سالروز تولد سیمین دانشور برگزار شد
  • طرح پلاک کوبی املاک مسکونی و تجاری شهرستان بردسکن اجرا می‌شود
  • برگزاری مراسم پایانی هفته هنر انقلاب اسلامی خوزستان
  • آغاز برنج‌کاری در گیلان
  • رصد دقیق ۴۷۰۰۰۰ هکتار برنج شمال با داده‌های فضایی
  • برآورد سطح زیرکشت برنج با داده‌های فضایی برای نخستین بار
  • یونانی‌ها مشعل المپیک را به پاریس تحویل دادند
  • معرفی بیش از ۹۷۰۰ گیلانی برای دریافت تسهیلات ۳۵۰ میلیون تومانی
  • ۵۵ درصد از واحد‌های فرسوده در بافت‌های تاریخی قرار دارند
  • تجلیل از خانواده‌های شهدای ورزشکار در رشت